میانه ی سه شب

ساخت وبلاگ
در درک مرگ آنقدر غره شدم که خیال کوچکم این بود عمو را در خاک می‌گذاریم و بالافاصله با شادی و میهمانی و میزبانی، خاطر از سوگ اول عید می‌شوریم.غافل از اینکه مرگ و خاطره زورشان از هر تلاشی بیشتر است. تند باد و باران بهاری دلگیر و اشک آور هستند و شام میهمانی تلخ است و یادآور طعام میت. خرمگس محبوس در خانه ی کوچکمان یادآور حشرات ریز داخل قبر و خنده میهمان، یادآور به زانودر آمدن و هق هق پدرم و ضجه های عمه کوچکم...بار دیگر که مرگ پهلو به زندگیم زد، تنها به سمت خانه های  بالکن دار رفقایم سر میزنم. آنجا که خلوتی باشد، سکوت باشد، زیر سیگاری باشد...  میانه ی سه شب...
ما را در سایت میانه ی سه شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faaeezehasani بازدید : 57 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:45

به صورت نیمه جا شده در مقنعه چانه دار و تنگ تمام سال‌های دبستانبه از دست دادن تمام زنگ های ورزش سه 365 روز از راهنمایی و نماز جماعت خواندنبه ناهار های هول هولکی قبل ورود معلم بخاطر ادغام زمان ناهار و زنگ نماز ، به کارت های جمع شده ی نماز و شمردن شان برای سفر مشهد دبیرستان..منت خدای را عزوجل... چنان در قفس تنگمان جهان را یک دست دیدیم، که وقتی قرآن خوانده می‌شد، وقتی از کفار گفته می‌شد، باورم نمیشد... مگر کسی هست که خدا را کتمان کند؟ خداااا.. خدا.. اصلا چطور؟ مگر می‌شود کسی لحظه جان دادن اشهد نخواند و به خدا باز نگردد؟ حتما در قلب همه ایمان هست. چه انسان های وحشتناک و کمی هستند کم فروشان، خیانت کاران، حسودان، تنگ نظران، مکاران، گناهکاران، تکذیب کنندگان، آنان که در شک هستند.حال آنکه این خود منم.. تمام اینها منم. گریه و دعای کمیل، می‌گویند تضرع کار شیعیان است. در فرقه ها و ادیان دیگر گریه برای خدا چندان معنا ندارد. چقدر در کمیل ها گریه کردم خدایا من گناهکار را ببخش. چقدر معصوم بودم و چقدر فروتنی در برابر خدای جبار به کار میگرفتم، بیگناه بودم و خود را چه هیولایی میدیدم . سالهای پیش آنقدر در جان تمییز و کوچکم بودم که هیچ رویارویی با انسان واقعی که خودم بودم نداشتم.جمع بدکاران عالم در من است. جملگی بدکاران تاریخ در من صدایی دارند. در همه ما. ما فقط صدای نیکوکار درونمان را بلند کردیم و دادش به گوش عالم رسید. خودمان را برهنه نکردیم چرا که ندای توحیدی و الهی درونمان، پوشانده ما را..من خیانتکار، تنگ نظر، حسود، گناهکار، مکار و در ریب هستم.اینها نه بخشودنی هستند و نه توبه پذیر.اینها خود، خود من هستند.  میانه ی سه شب...
ما را در سایت میانه ی سه شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faaeezehasani بازدید : 73 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:45

یک چیزی میگم، یادتون باشه. اولین پست آموزشی این صفحه رو میخوام بعد 5 سال بذارم. یادتون باشه، اگر رفتید یه جایی غریب بودید، بغض داشتید رفتید تو حموم گریه کنید، یه جایی اصلا یهویی دلتون گرفت پریدید تو حموم خلوت کنید و گریه کنید، وسط جهادی، تو پاکستان، تو قلب اروپا، هر جا.. اگر از حموم در اومدید و گریه تون به خیالتون بند اومد اما جلوی عزیزتون، یا دوستتون باز چشمتون اشکی شد، این کار رو بکنید :به بهانه ی خشک کردن موها، حولتونو تا روی چشمتون بکشید و چند بار خشک کنید، لای این کارا، تری چشمتون رو هم خشک کنید تا نفهمه...شاید این پست آموزشی برای اونایی که خیلی گریه میکنن بی معنی باشه ولی من اونیم که موقع زایمان طبیعی هم گریه نکرد، اینو مامانم میگه، همه ی گریه های نوجوونیم تو دسشویی بود. انقد تو پستو گریه کردم که دیگه گریه نکردم.وقتی بهمن ماه، به خواهرم گفتم برای عیدم خط بنویس دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد، بلای چند تن روی دلم بود. مامانم میگه نباید اسم بچه رو بذاری زینب چون جورکش میشه و غم میبینه، حالا من با این بیت به استقبال بلا دیدن از تن ها رفتم. سهمگین است.پ ن: ببخش که بهت نمیگم.. قبلا گفتم و تو الان داری اینجا رو میخونی و نگران تر میشی. اما نشو  میانه ی سه شب...
ما را در سایت میانه ی سه شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faaeezehasani بازدید : 68 تاريخ : جمعه 17 تير 1401 ساعت: 20:45